پیشینه ارتباط ایران و امریکا
پیشینه ارتباط ایران و امریکا

مقدمه

آشنایی ایرانیان با امریکایی ها به پیش از برقراری روابط سیاسی بین ایران و امریکا باز می گردد. با ورود اولین هیأت مذهبی امریکا به کشور ایران، در سال 1208 شمسی این ارتباط آغاز گردید. هیأت تبشیری پروتستانی به ارومیه رفت و فعالیت خویش را عمدتاً بین آسوری های آن دیار شروع کرد. سپس چهل و یک سال بعد در سال 1251 هجری شمسی، در تهران و نُه سال پس از آن، در سال 1260 شمسی، در تبریز و پس از آن در همدان مراکزی را برای تبلیغ و ترویج مسیحیت پروتستانی از نوع امریکایی آن (باتیست ها، مندیست هاو...) تأسیس کردند. آمریکایی ها به ندریج دامنۀ فعالیت های خود را از حوزۀ مسیحیان ایرانی خارج کرده، به مسلمانان روی آوردند. اگرچه توفیق چندانی در این کار به دست نیاوردند ولی زمینه های اولیه آشنایی با محیط ایران را پیدا کردند.

دوران قاجار، سرآغاز روابط

روابط رسمی ایران و امریکا نخست با اقدام میرزا تقی خان امیر کبیر آغاز شد. او در سال 1266ق/1849م برای میرزا محمد خان، مصلحت گذار ایران در اسلامبول فرمان صادر کرد تا با نمایندۀ سیاسی امریکا که مقیم آن شهر بود، گفت و گو کرده، زمینۀ انعقاد قراردادی را فراهم کند. بالاخره در 14ذیحجه 1267ق 19اکتبر1851م پیمان دوستی و کشتیرانی ایران وایالات متحده بین میرزا احمد خان خویی و جورج مارش طی هشت ماده به امضا رسید.

این معاهده به دولت امریکا اجازۀ حضور رسمی در خلیج فارس و تأسیس کنسولگری در بوشهر را می داد، مجوزی که تا پیش از آن، فقط انگلیس ها از آن بهره مند بودند. بدین ترتیب امریکا به صورت رسمی وارد فضای سیاسی-اجتماعی ایران شد. در سال 1272ق/18565م بین فرخ خان غفاری ملقب به امین الملک، سفیر کبیر ایران و کارل اسپنس، وزیر مختار ایالات متحدۀ امریکا در دربار عثمانی پیمان مودت و همکاری بازرگانی منتعقد گردید. سال ها پس از این اقدام میرزا حسین خان سپهسالار در سفر خود به روسیه از وزیر مختار آن کشور خواست تا نسبت به بازگشایی سفارت در تهران مساعدت نمایند. این در خواست با توجه به حضور اتباع امریکا، خصوصاً مبشرین مذهبی و توسعۀ تجارت سبب شد تا کنگرۀ امریکا به دولت آن کشور اجازۀ بازگشایی سفارت را در تهران بدهد. تا پیش از این، دولت انگلستان حافظ منافع اتباع امریکا در ایران شناخته می شد.

دولت امریکا سرانجام بر اثر فشار کنگرۀ آن کشور و به منظور حمایت از اتباع خویش تصمیم با اعزام یک نمایندۀ مقیم به نام بنجامین برای تأسیس سفارت در تهران گرفت.

طی سال ها روابط دو کشور بیش تر در حوزه مناسبات هیأت های مذهبی امریکایی به ویژه در نواحی شمال غربی ایران خلاصه می شد. مبشرین امریکایی طی این سال ها تلاش کردند، با استفاده از وضعیت اجتماعی این مناطق، امکانی را فراهم آورند که اتباع ایران با تغییر دین به آیین مسیحیت بگروند.

در سال 1319ق پس از آنکه پیش نویس عهدنامه هایی که بایستی با دولت های مکزیک، کلمبیا و هائیتی منعقد شود به تهران رسید دولت امریکا تصمیم گرفت تا رسماً از شاه ایران برای بازدید از کشور امریکا دعوت به عمل آورد و حتی پیشنهاد اعزام ناوگانی به دریای سیاه برای این مسافرت را ضمیمه درخواست خود کرد.

روابط دوجانبه در عهد مشروطه

در همین ادوار، انقلاب مشروطیت ایران به عنوان یک تحول بزرگ در تاریخ منطقه مورد توجه افکار عمومی امریکاییان قرار گرفت و اکثر روزنامه های امریکا از این واقعه اظهار خرسندی نمودند. طی تحولات انقلاب، بین امریکاییان مقیم ایران دو طرز تلقی پدیدار شد. نمایندگان سیاسی بیش تر سعی در حفظ سیاست عدم مداخله داشتند، در حالی که مبلغان مذهبی و سایر اتباع امریکا آشکارا به حمایت از مشروطه خواهان پرداختند.

مشروطه خواهان، حضور و نفوذ دو قدرت جهانی یعنی روس و انگلیس در ایران را عامل فقر و عقب ماندگی کشور می دانستند و از سوی دیگر تحولات شگرف اطراف خود را مشاهده کرده، به دیدۀ تحسین می نگریستند. بنابراین می خواستند کشورشان نیز با در پیش گرفتن روشهای علمی نوین به توسعه و پیشرفت نایل آید.

به عقیدۀ آنان ایران با کمک طلبیدن از یک قدرت بیگانه دیگر که مطامع استعماری یا سابقۀ استعماری نداشت، می توانست علاوه بر این که از یک تازی رو ابر قدرت سنتی ایران بکاهد، از دستاوردها و توانایی های آن کشور نیز استفاده کند

در این دوره، ایالات متحده به عنوان کشوری که سابقۀ استعماری در بین ملل منطقه خلیج فارس نداشت، مورد توجه ایرانیان قرار گرفت. بنابراین دولت و مجلس دوم مشروطه تصمیم گرفتند از دولت امریکا برای تنظیم امور مالی، تعدادی مستشار تقاضا کنند.به دنبال این درخواست ، مورگان شوستر در رأس هیأتی در سال 1290 ه.ش به ایران آمد. که پس از هشت ماه با اولتیماتومی که روس ها به دولت و مجلس ایران نسبت به اخراج شوشتر دادند ایران را ترک کرد.

دورۀ جنگ جهانی اول

پس از پایان جنگ و نمایان شدن موقعیت سوق الجیشی ایران در معادلات جهانی که با استخراج نفت چند برابر شده بود و تمایل ایرانیان به عقد قرارداد نفتی در مناطق شمالی، بالاخره مجلس ایران در 30 آبان 1300ش/1921م امتیاز 50 ساله استخراج و بهره برداری از معادن نفتی را به امریکاییان واگذار کرد.

 دولت و مجلس خواهان همکاری با قدرت و نیروی سوم بودند تا از این طریق جاه طلبی های همسایۀ قدرتمند شمالی (روسیه) و همسایۀ قدرتمند جنوبی (انگلستان) و تشنۀ نفت مهار نمایند.

شک نیست که تمایل اولیۀ کمپانی های نفت امریکا به سرمایه گذاری در نفت ایران و بهره برداری از خوان گسترده منابع تحت ارضی سبب گشت که مقامات امریکایی به مسایل ایران علاقه مند شوند. ناموفق ماندن اقدامات مربوط به امتیاز نفت شمال، دولت مردان امریکایی را متوجه کرد که برای بهربرداری از این منابع عظیم بایستی به نوعی در ایران دارای حضور سیاسی شوند تا بتوانند با بهرگیری از کلیه ابزارهای موجود منافع خود را حفظ نموده، به منافعی افزون تر دست یابند. از این هنگام عصر نفوذ عناصر سیاسی امریکا در ساختارهای اداری و اجتماعی ایران آغاز می شود.

دوره پهلوی اول

از کودتای رضاخان تا شهریور 1320

در دوران پهلوی اول و تا زمان اشغال ایران توسط متفقین، روابط ایران با امریکا از گستردگی برخوردار نبود که دلیل عمدۀ آن، مربوط به سیاست خارجی امریکا و وابستگی شدید رضاخان به سیاست های انگلستان بود، اما این روابط در چند موضوع اثر داشت از جمله:

- فعالیت میسمون مذهبی امریکایی در شمال غرب کشور

- تلاش شرکت های نفتی امریکایی یرای اخذ امتیاز نفت شمال

- تلاش باستان شناسی وحفاری آنان در ایران

- تلاش ایران برای اخذ کمک فنی

- روابط تجاری

در سال های اولیه حکومت رضا شاه مسائل میسیون های مذهبی امریکا و دخالت های آنان در امور ایران مشکلاتی را برای دولت ایران به همراه داشت. این هیأت ها علاوه بر دخالت سیاسی، تلاش زیادی برای جذب مسلمانان به مذهب مسیحیت داشتند.

از دیگر وجوه روابط ایران و امریکا، فعالیت هیأت های باستان شناسی امریکایی در ایران است. دولت ایران در دورۀ رضاشاه بدون هیچ گونه حساسیتی با تقاضای امریکاییان برای فعالیت حفاری در ایران موافقت به عمل آورد. به عنوان مثال دولت ایران در 25 آذر 1309 اجازۀ حفاری و عملیات باستانشناسی در محدودۀ شهر دامغان را به موزۀ پنسیلوانیا و دانشگاه فیلادلفیا اعطا کرد.

دولت وقت ایران نمی توانست درکی از حفظ آثار تاریخی ایران داشته باشد و به همین دلیل امریکاییان هجومی خاص در این حوزه داشتند. صرف نظر از اشیایی که این کاوشگران بدون اجازه با خود از ایران خارج می نمودند، بعضی از آثار تاریخی کهبه طور امانی و به بهانۀ، تحقیقات از ایران خارج کرده بودند، نیز از وضعیت نامشخصی برخوردار بود. به عنوان مثال در 3 شهریور 1320 وزارت خارج ایران از سفارت امریکا خواست که سی هزار لوح گلی و یک لوح مفرغ را که توسط بنگاه مطالعات شرقی نیویورک به امانت برده شده است، به ایران باز گردانند.

از دیگر تلاش های امریکاییان در ایران اخذ امتیاز نفت شمال ایران است. اگرچه این تلاش ها همیشه از ناکامی برخورداربود، لیکن باید گفت در این امتیازدهی دولت ایران هم تلاش داشته که پای امریکاییان را در ایران باز کند شاید از این طریق بتواتند حضور انگلیس ها وشوروی ها را کم رنگ نماید.

دوره دوم جنگ سرد

ایران طی سال های 1332 الی 1350 کاملاً متأثر از سیاست های کلان امریکا در مورد خاورمیانه بود .

بعد از روی کار آمدن کندی در امریکا، وی به نحو آشکارتری در کار ایران دخالت نمود. یکی در انتخاب نخست وزیری و دیگری در اجرای اصلاحات ارضی بود. شاه در اواخر حکومتش بیان نمود که به توصیۀ کندی حکم نخست وزیری علی امینی را صادر کرده است.

از دیگر برخوردهای آمرانۀ امریکایی ها بعد از اصلاحات در ایران، تحت فشار قرار دادن ایران برای تصویب قانون مصونیت سیاسی مستشاران نظامی امریکایی در 21 مهر 1343 است، که بعدها به کاپیتولاسیون معروف شد. این امر باعث مخالفت های زیادی گردید. که یکی از پیامدهای آن سخنرانی امام خمینی (ره) در قم بر ضد شاه و امریکا بود و منجر به تبعید امام به ترکیه گردید.

در این دوره 18 ساله به علت نقش امریکا در اجرای کودتای 28 مرداد، قرارداد کنسرسیوم، تأسیس ساواک به عنوان یک دستگاه سرکوبگر و تحت فشار قرار دادن ایران در تصویب قانون کاپیتولاسیون سبب گشته تا تصویر امریکایی ها در اذهان عموم مردم ایران مخدوش گردد.

دوران انقلاب اسلامی و پس از آن

پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) اگرچه در روابط ایران وامریکا تغییرات فراوانی را پدید آورد، لیکن این تحول نیز نتوانست در تغییر سیاست مداخله جویانۀ امریکا نسبت به ایران چرخشی ایجاد کند.

استراتژی امریکا در دوره اول انقلاب می توان به شرح ذیل خلاصه نمود:

حمایت از نیروهای لیبرالیست نهضت آزادی و شخصیت های قدیمی جبهۀ ملی که با نخست وزیری شاپور بختیار سازش نکردند، ولی جناح سکولاریست ملی را تشکیل دادند.

جلوگیری از دخالت احتمالی شوروی در امور ایران.

حداکثر استفاده از اغتشاشات و جنگ های محلی و داخلی در بعضی از استان ها.

و بالاخره سیاست صبر و انتظار و اقدام بر براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران از طریق مناقشات منطقه ای و با موافقت و حمایت دول اروپایی و بعضی از حکومت های عربی در فرصت مناسب.

سیاست امریکا دربارۀ ایران که از جنگ تحمیلی شروع شده و تا قطعنامه سازمان ملل و درخواست آتش بس ادامه پیدا می کند، متشکل از سیاست تضعیف نظام و براندازی آن از طریق جنگ های خارجی و منطقه ای بود.

مرحله بعدی سیاست امریکا در مورد ایران با فروپاشی نظام شوروی، جنگ خلیج فارس و تحریم و فشار هرچه بیش تر اقتصادی امریکا بر ایران شروع می شود.

پس از صدور قطعنامۀ سازمان ملل و پس از استقرار محکم رهبر جدید انقلاب، سیاست گزاران امریکا به طور شگفت انگیزی تحت تأثیر دو جریان داخلی نظام قرار گرفتند؛ یکی، توانایی فوق العاده انقلاب و نظام جمهوری اسلامی ایران در بسیج نظامی و ملی و مذهبی در دفاع از کشور و دیگری انتقال سریع و بلامانع و مشروع قدرت رهبری و تحکیم نهاد ولایت فقیه. این دو پدیده، استراتژی امریکا را در مورد ایران تغییر داد. توانایی و اقتدار جمهوری اسلامی ایران در بسیج عمومی علیه تجاوزات خارجی تثبیت و مشروعیت نهاد ولایت فقیه به عنوان اصلی ترین نشانۀ انقلاب،  بزرگ ترین نگرانی های امریکا را تا امروز تشکل داده است. وسعت گیری و جهانی شدن انقلاب اسلامی ایران بک دردسر بزرگ ویک آلترناتیو در مقابله با ایدئولوژی یک قطبی یا تک قطبی امریکا و از آغاز یکی از یزرگ ترین نگانی های امریکا بوده است. سؤال بزرگ برای واشنگتن پس از خاتمۀ جنگ تحمیلی و فروپاشی شوروی این بود که اگر الگوی نظام جمهوری اسلامی ایران به مثابۀ یک اگوی مناسب سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و مردم سالارب مورد توجه دیگران و به ویژه کشورهای عربی قرار گیرد و در صورتی که ایران موفق شود، با حفظ ارزش ها و نهادهای اصلی مشکلات موجود را حل کند، این امر چه عواقبی برای منافع امریکا در خاورمیانه و سایر نقاط خواهد داشت.

استراتژی امریکا ایجاب می کرد که در مرحلۀ اول محیط جامعۀ ایران در برابر سیاست های غرب تغییر کرده، آماده باشد و در مرحلۀ دوم، با استفاده از چنین محیطی گرایش ها، ارزش ها و اگوهای دموکراسی و دیوان سالاری غرب در جامعه ایران گسترش یابد. در دورۀ سوم اهداف امریکا مهار کردن جریان انقلاب اسلامی، معتدل کردن سیاست داخلی و خارجی ایران، حمایت از خصوصی کردن اقتصاد، حمایت از عناصر مورد نظر آنها به منظور ایجاد هسته های تشکل سیاسی در مقابله با روحانیت و اصول گرایان، دور نگاه داشتن ایران از صحنۀ بین المللی به عنوان بک رهبر و بازیگر جهان آلترناتیو، جلوگیری از پیشرفت های تکنولوژی و نظامی، و تحریم اقتصادی وسیاسی به عنوان ابزارهای اصلی دیپلماسی بود.